دوش به غار، غار به دوش
بعضی ادم ها از غار مبعوث می شوند..
من یک غار روی دوشم دارم..
ارتفاع غار من به اندازه دوش من است..
من شب ها و روزهای زیادی را توی غار بوده ام..
اما می دانم برای بعثت نباید غارنشین شد..لاجرم غار به دوش شدم..
|
|
||
دوشنبه 94 مرداد 19 :: 9:2 عصر :: نویسنده : غار به دوش
امروز یکی بلند بلند ازم خندید من و طرز فکرم را بلند و استوار و رسا مسخره کرد.. دلم به غایت گرفته..
البته من توی چشمش نگاه کردم و در کمال استواری و ادب و با زبانی که مشخص باشد سر دعوا و مقابله به مثل ندارم و دل مهربانی دارم جواب دادم.. اما حالا توی تنهایی خودم انقدر دلم گرفته که می خواهم اشک بریزم.. کاش جلو او هم مشخص نشده باشد اشک چشمم..
برای خودم و خدا نوشت : شاید هم برای خودم را که خدا نوشت...: مرا بزرگ کن بزرگ تر و محکم و رساتر از خنده های مردم.. خدایا به تو باور دارم و می دانم که می دانی.. می دانم که می توانی.. و می دانم که مهربانی.. و من امیده ام ..بنده کوچک تو که سر درس استقامت نشسته است و حالا باید نمره اول شود.. چه خوب که کاری می کنی تا یادت بیفتم.. تا یادم بیفتد چقدر دوستت دارم.. من اشک هایم را از دست های مهربان تو دارم.. خوب است که تنها نیستم .. موضوع مطلب : |
آرشیو وبلاگ
آخرین مطالب
پیوندها
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 6
بازدید دیروز: 0 کل بازدیدها: 15241 |
||